- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
عجیب نیست که نامش علیّ سجاد است که سهمش از همه دنیا حریم سجادهست حسین را پـسر است و به مجـتبی داماد شگفت! از دو جهت نسل او علی زادهست بگو بـه مـدعـیـان امـامـت و عـصـمـت عـلی بـرای تـقـابـل هـمـیـشـه آمـادهست گواه او حـجـرالاسـود است بیخـردان! به حـرف آمدن سنگ پیـش او سادهست پس از شهادت او خـلـق تـازه فهـمـیـدند که بوده شب به فقیران طعام میدادهست به روضه میرسد این شعر، دست شاعر نیست قلم اگـر که میافـتـد به دست بـالا دست اگرچه با غل و زنجیر روی مرکب بود گمان کنم دوسه باری به خاک افتادهست به کربلا نرسیدهست هرکه، گمراه است یگانه راه رسیدن به عشق، این جادهست کدام جاده؟ همان جادهای که هر قـدمش نـشـان پـرپـری از لالـههـای دلـدادهست میان آن غل و زنجـیرها به ما آمـوخت اسیر عشق حسین است هرکه، آزادهست
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
چهل سال است، مقتل میچکد از چشمهای من چهل سال است گودال است، هر جایی برای من چهل سال است، ابرِ اشکریزی بر سرم دارم که میبارد برای تشنهلبها؛ پا به پای من چهل دریاست، پشت کوههای بغض خاموشم که جاری میشود بر گونهام؛ با هایهای من منم پیغمبرِ گریه؛ کتابم مصحفِ روضهست که نازل میشود هر لحظه در غار حرای من تمام آنچه را دیدم چهل سال است، میخوانم دل سنگ آب شد؛ با روضه با سوز صدای من از آن روزی که باران دیر آمد؛ آسمان بد کرد پر است از ابرهای شرمگین آب و هوای من چهل حج رفتهام تا کعبۀ گودالِ قربانگاه تن احرام، هم سرخ است، از خونِ منای من چهل سال است، قاتل میبُرد با خنجر کُندش سر بابا به نـیزه میرود در کربلای من برای یک پسر چشمان خود را کشت، با گریه چهها میکرد با خود؛ بود اگر یعقوب، جای من؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
ای پــســر بـیبــدل آفـــتـــاب دیــده تــو وصـف زلالــی آب مصحف رویت بخدا خواندنیاست سوره حـمد است ثـنـا گوی تو واقـعه سـاطع شده از بـوی تو والـقـمـر آن طـرۀ بر شـانهات جلـوه حـقبـیـن دو دنـیـا عـلی هـر پـسـر خـانـۀ زهـرا عـلـی عـشق عـلی در پدرت منـجلی هر کسی از لطف وعنایات گفت چشم تو را قـبله حاجات گـفت ذات شـما ذات کـریم خـداست آن حرم قـدس تو افلاکی است جلوه جنات از آن حاکی است پهـن شده بر حـرمت چـادرش چون علی اکبر توعلی اکبری آیــنـه حـیـدر و پـیـغــمــبــری کـربـبـلا را تـو نـگـه داشـتـی بـعـد پــدر کـربـبـلا کــار تــو این همه درد است و دل زار تو تک یـل این قـافـلـه آقـا تـویـی تو هـمـۀ دلـخـوشی خـواهـری غم نخـوری کم نشده معجـری آب بـخـور گـریه نکـن اینقـدر خصم گمان کرد که صبرت گسست دست تورا با غل زنجیر بست گرچه که صبرت نشد آقا تمام سخت ترین جای سفر شام بود سنگ به دست همه بر بام بود دور تو و قافـلهات صف زدند وای ازآن دم که گرفـتار رفت قـافـلهات بیکـس بییـار رفت تا که ابالفـضل نفـس میکـشید از سر هـر بام تو را میزننـد سنگ بر این آئـینهها میزنـند بـام چـه داغـی به دل مـا نهـاد
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
من یـادگـار دسـتهای بـسـته هـسـتـم من شاهد زنجـیـرهای خـسـتـه هـستم وقـتی که دست عـمـهام را بـسته دیدم حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم آنـچـه که ما دیـدیـم چـشـم غـم نـدیـده حتی اسـیر تُـرک و رومی هم نـدیـده من دیـدهام صـبـر و قـرار زخـمها را مـن دیــدهام شـــلّاق تــنــد اخـمهـا را من اشکهای سـرخ بابـا را چـکـیـدم من مشکهای خشکِ سـقّـا را چشیدم مـن دیـدهام روز شـکـار کـودکـان را مـن دادهام حــکـم فــرار بــانــوان را روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت عمامهام آتش گرفت و گیسویم سوخت وقـتی حـریم حـرمت ما را شکـسـتند درّنـدگـان بـر سـیـنـۀ قـرآن نـشـسـتند مـن دستهـای بـیعَـلـم طـیّــار دیـدم دامــان آتـش را گـهــی سـیّــار دیــدم مـن شـرم روی مـاه را در ابـر دیـدم نـعـش امـام خـویش را بـیقـبـر دیـدم گلزار طف پیش نگاهم لاله گـون بود معراج دارالحرب چون دریای خون بود وقـتـی عـبـور از قـتـلگـاه نـور کردم با کـوه غم صبر از سرِ دستور کردم مـن سـروهـای نـور را اِسـتـاده دیـدم تـنهـای بیسـر بر زمین افـتـاده دیدم در خـیـمه بر قـلب پریـشان تاب دادم با اشک بر لبهای عـطشان آب دادم من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم سـجـادههـای زُهـد را دیــدم در آتـش منظومههای عشق را دیدم پُر از خَش از شام عـاشـورا همان شام غـریـبان دیـدم یتـیـمـان را همه سر در گریبان از کـربـلا تا کـوفـه تا شـام و مـدیـنـه تـا آخـرِ عــمــرم نـدیـدم غـیـر کـیـنـه دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید بر داغ های سخت نالان دید و خـندید یک عمر بر گـلهای پرپر گریه کردم یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم هفـتاد و دو گـل پیش چشمم بود پرپر هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر من دفـن کـردم نعـشهای بیکـفـن را من دفن کردم رأس ها دور از بدن را من حجّـت حـق بودم افـتادم به زندان بــودم امــام امـا امــام کـنــج ویــران رجّـالـههـا را بــر ســر بــازار دیــدم دجّـالها را گِـرد خود صد بـار دیـدم از داغ های کـوچه و بـازار و صحرا من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
چهل سال است در تب گریه کردم چهل سال است هر شب گریه کردم چهـل سال است من بـیـدار مـانـدم صحیفه را نوشـتم روضه خـواندم چهل سال است غرق اشک و آهم شــبــانــه روز یــاد قــتــلـگــاهـــم چهـل سال است خواب شـمر دیـدم به دسـتـش خـنـجـری دیـدم پـریـدم چـهـل سـال است گـفـتـم دادِ بـیـداد هـمـیـشه ظرف آب از دسـتـم افتاد چـهـل سـال است تـا مـذبـوح دیـدم نـشـسـتم بر زمین، ضجّـه کـشـیدم چهـل سـال است دشـت کـربــلایـم بــه یــاد روز دفــن و بــوریــایــم چهـل سال است فکـر اصغـرم من عــــزادار ذبــیـحــی پــرپــرم مـن چـهـل ســال اسـت مـانـنـد ربـابــم بـه کــام تــشــنــه، زیــر آفــتــابــم چـهـل سـال است میگـویـم خـدایـا عـطا کن خـیر، سـهـلِ سـاعدی را چـهـل سال است یـاد شـهـر شـامـم کــنــار عـــمّــههــا در ازدحــامــم چهل سال است بر زخمم نمک خورد بمـیـرم عـمّـهام زینب کتک خورد چـهـل سـال است مـیگـویـم رقـیـه زنـم بــر دسـت مـیگــویـم رقـیــه چـهـل سـال یــاد آن بــزم شــرابـم بـه یــاد خــیــزران خـانـه خــرابـم چهل سال است میسـوزد وجـودم به روی نـاقـه بـا غـل بـسـته بـودم چهل سـال است داد از سنگ دارم به روی خود نشان از چـنگ دارم نـگـو ایـن زهــر امـانـم را بـریـده چهـل سال است عـمرم سر رسیده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پـدر پشت و پـناهِ عـمّه زینب شد آتش کشیدند و به غارت رفت هرچه بود بسکه هـجـوم آورده؛ خـیمه نامرتّب شد روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد مـیدیـد عـمّـه در شـلـوغـیِ سـرِ بـازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خـطـبۀ جـانـانهاش نـاجـیِ مـذهب شد سیسال گریه کرد هر جا آب را میدید تا که به « سـیـدّالـبُکـا» آقـا مـلـقّـب شد!
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
نگـفـتهام غـم دل را نگـفـته بسیار است غمی که میکُشدم عاقبت غـم یار است به یـاد خـواب رقـیـه که خواب بابا دید زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است صـدای گــریـه نـوزاد میکـشـد مـا را! خدا کـند که بخـوابد! رباب تب دار است نــمــیروم ســر بـــازار دردســر دارد عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است حصیر پـهـن نـکـردم به خـانـهام اصلا حصیر روضۀ مکـشوفـۀ من زار است هـنـوز بـعــد چـهــل سـال درد پـا دارم هـنـوز بر کف پـایـم نـشانی خـار است هنوز جای غل و سلسله به گردنم است هنوز چشم من از مشت بیهوا تاراست آهـای مــردم "اَذَلَّ عــزیــزنـا" یـعــنـی محـلهای بـروی که هجـوم اشرار است مـقـابــلـم بـه زن و بـچـهام اهـانـت شـد امان ز غربت مردی که بد گرفتار است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
آمدهام به كوی تو گـریه كـنان ابالحسن سوخته از آتش تو روح و روان ابالحسن سید ساجدین تویی، زینت اهل دین تویی نالۀ وقتِ سـجدهات بُرده تـوان ابالحسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
همـراه عـمـه، پـا به پـایِ کـربـلا بودی بعدِ عـمـو، مشکـل گـشایِ کـربلا بودی میسوختی در تب ولی تاریخ آوردهست مـثـل پــدر؛ دارالـشـفـایِ کـربـلا بـودی قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش مجـموعـهای از داغ های کـربـلا بودی با خـطـبهای کـوبـنده مثل کـوه پـابـرجا ناجی شدی! رمـز بـقـایِ کـربـلا بـودی هم روضهخوان، هم گریهکن، هم سینهزن، قطعاً عـینیترین صاحب عـزایِ کـربلا بودی تـو یک عـلی بن الحـسین بنِ عـلی امّا؛ صـد کـربـلایِ کـربـلایِ کـربـلا بــودی یک بغضِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
سـر میگـذارم بر سـر دیـوار روضه وقـتـی که میافـتم به یـاد یـار روضه عرض ارادت میکـنم بر آن مسیحـی که روی دوش خود گرفته دار روضه مصداق کل یوم عاشوراست این مرد او شاهدی زنده است در اشعار روضه زخـمـی قـدیـمی از در و دیـوار دارد آزرده او را واژۀ مـســمــار روضــه سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت در چشم او شد زندگی سرشار روضه بیـمـاری کـربـبـلایش مـصـلحـت بـود بـیـمـار بـوده او ولی بـیـمـار روضـه هر شب به روی سفرهاش با دیدن آب میکرد با خـون جگـر افـطار روضه هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند افــتـاد یـاد مـقــتـل غــمــبـار روضـه بابای مظـلـوم مرا لـب تـشـنه کـشـتـند وقـتی که شمر نحـس شد آوار روضه خـیلی خجـالت میکـشـم از عـمـههایم از ازدحــام کــوچـه و بـازار روضـه
: امتیاز
|
زبانحال امام زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
دست بردم به گـلـو حنجـرت آمد یادم سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم یا بُنیَّ…چقدر مادر تو گفت و گریست دم گـــودال دم مــــادرت آمـــد یـــادم هر زمان آب کسی داد به دستم فـوراً لـب خـشـکـیــدۀ آب آورت آمـد یــادم چـشـمم افتاد به قـد خم یک مادر پیـر بـیهــوا قــد خـم دخـتـرت آمـد یــادم مادری کودک خود ناز و نوازش می کرد هم ربـاب تو و هم اصغـرت آمـد یادم خواهرم داشت روی دوشم عبا میانداخت داغ تـشـیـع عــلـی اکـبـرت آمـد یـادم حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم روی تل، دست به سر خواهرت آمد یادم لحظهای خشک نشد در غم تو دیدۀ من گـریهها کـردم و چـشم ترت آمد یـادم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
دیـدنـد مـحـرّم به تو چـشـمی تر داد یـک بـاغ گـلِ شـکــفـتـۀ پـرپــر داد *****************
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
پـسـرِ مــادرِ آبــی؛ پــدرِ اشـک شـدی در مسیر غـمِ خود همسفر اشک شدی در دل سوختهات یک غمِ چندین سالهست چشم تو مقتل مکشوفهای از گودال است تنِ تو تب زده بود و تنِ بـابـا بر خاک نیزهای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک روی نی رفت سری؛ دور و برش هلهله شد دُزدها حـمـله نمودند، حـرم ولـوله شد مـهـربـان؛ با دلِ تو گـردش ایـام نـشد گـریه کردی هـمه جا و دلت آرام نشد وای، از شهرِ بلاخیز و حسودیهایش دستهای بزنش؛ جـای کـبـودیهایش قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است آه، هر ثانیه را زهر چشیدن سخت است
: امتیاز
|
ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
ای مقـتـدای اهل بکـا و دعـا، عـلی ای بـانـی ارادت مـا بـر خـدا، عـلی ای گریههات، روضۀ بیانتها، علی ای مـقـتـل مـجـسـّم کربوبلا، عـلی زخمیکه مانده روی پرت فرق میکند داغی که مانده بر جگرت فرق میکند اصلاً دلیـل درد سرت فـرق میکند از کربلای خون، خبرت فرق میکند داغ اسارت و غـم هجران چشیدهای از کربلا به شام به چشمت چه دیدهای بر شانه بار شام غـریـبان کـشیدهای پس بی دلیل نیست چنین قد خمیدهای بـا نـیـزه پـای نـیـزۀ دلـدار بُـردنـت بر روی نـاقـه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجـلس اغـیار بُـردنت با دخـتـران فـاطـمـه بـازار بُـردنت غـم با حساب گریۀ تو بیحساب شد با روضـههـای آب تـنت آبِ آب شد تا ذبح دیـدی و دل زارت کـباب شد هرشب گریز روضۀ آبت رباب شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام قبل
مانـنـد ابـر پیـش یـتـیـمـان گـریـسـتـه مـردی که پـای غـصۀ جانان گریسته هر لحظه زندگی خودش را حسین دید با این حساب از دل و از جان گریسته از داغ و غصههای اسارت درون شام با حال زار و مـوی پـریشان گریسته قطعاً به یـاد نـیـزۀ غـربت میان دشت او یا حـسیـن گـفـته فـراوان گـریـسته در تشت چوب بود و حروف مقـطـعه عـمـری بـرای قـاری قـرآن گـریـسته شـایـد بـرای دخــتـر دردانـۀ حـسـیـن وقـتی که دید خـار مـغـیـلان گـریسته قـطـعاً درون زنـدگی اش سـود میکند هر کس که پای عشق تو از جان گریسته یعـقـوب چشم خویش برای حسین داد کی!؟ او برای یوسف کنعـان گریسته
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
آن روز پُـر عـذاب ز یادم نمیرود فــریــاد آب آب ز یــادم نــمـیرود جسم حسین بیسر و عریان به روی خاک در بـیـن آفــتـاب ز یــادم نـمـیرود تیر یل افکن و گلوی طفل شیرخوار بـیتـابـی ربـاب ز یــادم نــمـیرود معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و رخـسار بـینـقـاب ز یـادم نمیرود رگهای پـاره پـاره و فـریاد شیعـتی از حـنجـر کـبـاب ز یـادم نـمیرود
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
از بعـد عـاشـورا چه تـنهـا ماندهام من در کار خود با این جهان وا ماندهام من این غـم هـمـیشه بـاعـث آزار من بـود از کـاروان شـاهـدان جـا مـانـدهام من بـیـمـاریـم شـد مـانـعـی بهـر شـهـادت سرگـشـته این مدت به دنیا ماندهام من اشکم همیشه جاری از آن خاطرات است در روز و شبها غـرق آنها ماندهام من بـا یـاد بــابـای غـریـب و سـر جـدایـم بـا داغ اکـبـر جـان لـیـلا مـانـدهام مـن هـر دم که یـاد آرم لبان خشک اصغر انـگـار در داغـی صـحـرا ماندهام من با یـاد شبهای اسـارت، کـوفه و شام بیدار وگریان طول شبها ماندهام من هر روز و شب بودم به سودای شهادت گـر مانـدهام با این تـقـاضا ماندهام من فـزت ورب الکعـبه ای زهـر هـلاهـل از بهـر وصل حـق مهـیـا مانـدهام من
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
سالهـای پـیـش داغ بیکـرانی دیـدهام رأس بابـایـم به نی در کاروانی دیدهام از بـدنهای رهـا افـتاده یـادی کـردهام در مدینه تا که سقف و سایبانی دیدهام داغ پـاره پـیکـرِ اکـبـر برایـم تازه شد تا میان شـهـر، زیـبا رو جـوانی دیدهام سوختم یاد رباب و اصغرِ لب تشنهاش کودک ششماههای را هر زمانی دیدهام رنج و درد شام بود از کربلا هم سخت تر روز و شب آنجا بـلایی آسمانی دیدهام یاد رأسِ در میانِ طشت خون گرییدهام هر کجا که چوب یا که خیزرانی دیدهام هرچه از یادم رود، این غصه در دل ماندنی ست عمّهام را در اسارت قـد کـمانی دیدهام
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نـرود از نـظـرم آنـچـه کـه آخـر دیـدم بلـبـلان از غـم گـلها همه بیتاب شدند غنـچـهها را همه پژمرده و پرپر دیدم کـوچـۀ تـنـگ نـدیـدم چـو عـمـویـم امّا تـنـگـی قـتـلگـه و پـیـکـر بیسـر دیدم مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم آنچه من دیـدهام ایکاش نبـیـند چشمی من خودم کاکـل او در کف لشکر دیدم از هـمه سختی گـودال همین بس باشد قـتل صبر پدر و نـیزه و خـنـجـر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگـشت پدر در هـمه جـا گـردیـدم با عـبا جـمع نمودم که نـریـزد عـباس پــارههــای تــنِ ســقــای دلاور دیــدم کاش میمُردم ازاین غـم که نبـیـنم امّا چـادر سـوخـتـه و پـارۀ خـواهـر دیـدم وای از شام که نـامـوس خدا را بُردند خـنـده و هـلـهـله در مـردم کـافـر دیدم سخت تر از همه بازار یهـودیها بود عـمهها را همه در حالت مضطر دیدم
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
سر سفـره به غـدا که نظـرش میافتاد فکر اطفـال گـرسنه به سرش میافتاد شـیر خواره بغل ِتازه عـروسی میدید یـادِ لالایِ ربـاب و پـسـرش میافـتـاد گـلـه مـیکـرد ز چـشـم بـد بـازاریـهـا سـر بـازار هـمـیـنـکه گـذرش میافتاد گوسفندی جلویش ذبح شد و رفت از حال به دلـش روضـۀ ذبـح پـدرش میافتاد این چهل سال فقط سینه زد و گفت حسین یاد گـودال فـقـط سـیـنه زد و گفت حسین یاد روزی که ز خیمه نگران زد بیرون با عصا گریه کنان سینه زنان زد بیرون بیرمق جانب گـودال نظر میانداخت دید با یک سر آشفـته سنان زد بیرون از تـن شـاه لـبـاس عــربـی را بـردنـد نیزه از هرطرف پیکـر آن زد بیرون چـادر فـاطـمه را هم بخـدا خونی کرد خون آن حنجر خشکیده چنان بیرون زد حاجت این دل غـمـدیـده روا میشد کاش آن چهل منزل در پیـش دوتا میشد کاش دور نـامـوس خـدا حـلـقـۀ نامحرم بود خواست کاری بکند حیف که فرصت کم بود آنطرف چـشم نوامیس به دستانش بود اینطرف برروی دستش گره ای محکم بود هر که پرسید ز بازار فـقط گفت الشام گفت آنـقـدر بـدانـیـد که خـولی هم بود وسط مجـلس می تکـیـه به زینب دادم چون که بر عرش خدا تکیه زدن حقم بود گذر از شام به جز طعنه و آزار چه داشت سهل ای کاش که همراه خودش پارچه داشت
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
دیـر آمدی اجـل دلـم از غـصه آب شد یک کوه غم به روی سر من خراب شد دنیـا نساخت با من دلخـسـته، سـوخـتم قـلـبـم ز خـاطـرات جـوانی کـباب شـد بـیـمـار بـودم و پـدرم یـاوری نـداشـت فـریـادهـای العـطـشـش بـیجـواب شد یـادم نــرفــتـه دامـن آتـش گـرفــتـه را یا دختری که زَهرهاش از ترس آب شد من هرچه میکشم فقط از شام میکشم از آن به بعـد خـانـۀ شـادی خـراب شد هر کینهای ز حیدر و خـیبر که داشتند با ضربههای سنگ به زنها حساب شد در کوچههای پُر ز یهودی چه سخت بود تـحـقـیـر اهـل بـیت پـیـمـبـر ثـواب شد خلخال و گوشواره اگر رفت، جای آن زیور، به دور گردن زنها طـناب شد برخورد به غیرتم و مُردم همان زمان وقـتی که عـمـه وارد بـزم شـراب شـد این درد قاتلم شده ،حرف از کنیز بود از بـین جمع خـواهـر من انتـخـاب شد دیگر بس است جان مرا زودتر بگـیر دنـیـا فـقـط بـرای وجــودم عـذاب شـد
: امتیاز
|